سلام
بعدا از مدت ها اومدم، یه درد دلی دارم، نمیدونم چرا نمیتونم به هیچ فضا و حریمی اعتماد کنم و حرف بزنم، حتی مشاورها! فکر میکنم ممکنه یه روزی ضد من استفاده کنه. خیلی بده که اعتماد نسبت به آدم ها از بین رفته. و خودمم میدونم چراشو! ولی کاش میشد اعتماد کرد، هر از چند گاهی دلم میخواد یه حرفی بزنم ولی نمیشه! الانم از همون وقت هاست. امتحان و پروژه دارم ولی نشستم پای اینترنت و وقت تلف کنی! بولت ژورنالم هم هی چشمک میزنه بیا منو پر کن :D
خلاصه که شاید اینجا یکم آرومم کنه ولی همینم میترسم چیزی بگم کسی که نباید بخونه و سو استفاده کنه، شما تو این طور وقت ها چه میکنید؟ دفتر خاطره؟ مشاوره؟ تفریح؟
چقدر دلم میخواد برم مشهد! یک ساله نرفتم، سال پیش انقدر تند تند میرفتیم بد عادت شدم.
این روزایی که دلتنگی میاد سراغم یه چیزی هی نهیب میزنه بهم، یه روزایی 3 4 سال قبل تو همین حال و هوا یه جوری ارتباطم با خدای خودم خوب شده بود که نمیدونیییییین، هنوزم دلم میخواد اون ارتباط عالیمون برگرده، خدایا کمکم کن. مثل همون روزا. مثل اون وقتی که تو رو از رگ گردن به خودم نزدیک تر میدیدم. نذار غرق شم تو خیال و توهم.
یاعلی
سلام مجدد
امروز که اومدم و اینجا رو ساختم، گفتم چه خوب. هم ایرانیه هم امنیت داخلی داره. ولی رفتم تو یه وبلاگ از همین سایت دیدم نمیشه نظر گذاشت:/// نمیدونم علتش چی بود ولی یکم ضدحال خوردم. از اون طرف وقتی همین قدر کم اینجا حرف زدم حس کردم دوست ندارم بیشتر بشه و اومدم حذف سایت رو زدم. ولی خوب شد که حذف کردنش دو روز فرصت میخواد. خلاصه دکمه حذف رو زدم و اومدم بیرون. ولی نمیدونم چه حسی منو ترغیب کرد پاشم کارای خونه رو بکنم. البته صوت وقت طلاست خانم پرتو هم بی اثر نبود. ولی خب اینکه یه جایی باشه که آدم حرفاشو بزنه و بقیه همدردی و همراهی کنن خودش کلی قوت قلبه. بنابراین مجدد وارد سایت شدم و حذف رو لغو کردم.
ان شالله اینجا تا جایی که ممکنه از فراز های زندگی مون حرف بزنم. البته که فرود ها هم تجربه ست.
از همسر بگم که. فکر کنم مشخصه و لحنم عوض شده باشه. اخه همسر عصری اومد خونه و یجورایی ناز خاتونش رو خرید و آشتی هستیم. منم یه شام خوشمزه درست کردم.
یاعلی
درباره این سایت